عرفان عملى و نظرى
 

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ندای وحی و آدرس nedayevahi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 33052
بازدید دیروز : 52941
بازدید هفته : 165219
بازدید ماه : 218497
بازدید کل : 10610252
تعداد مطالب : 16946
تعداد نظرات : 80
تعداد آنلاین : 1


حدیث موضوعیاک مهدویت امام زمان (عج)اک آیه قرآناک

 
 
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : شنبه 23 / 10 / 1399

عرفان عملى و نظرى

پرسش ۱ . منظور از عرفان چیست و جایگاه آن را در اسلام مشخص نمایید؟


یک. عرفان

«عرفان» در لغت به معناى شناخت و شناسایى است و در اصطلاح روش و طریقه ویژه اى است
که براى دست یابى و شناسایى حقایق هستى و پیوند ارتباط انسان با حقیقت، بر شهود،
اشراق و وصول و اتحاد با حقیقت تکیه مى کند و نیل به این مرتبت را نه از طریق
استدلال و برهان و فکر؛ بلکه از راه تهذیب نفس و قطع علایق از دنیا و امور دنیوى و
توجّه تام به امور روحانى و معنوى ـ و در رأس همه مبدأ و حقیقت هستى ـ مى داند.

به بیان دیگر، تکیه گاه عرفان، «علم حضورى» است؛ از این رو از دانش شهودى، مدد
مى جوید و بر آن اعتماد و به آن استناد مى کند. اگر گاهى پس از اثبات شهودى و احراز
حضورى، مطلب از برهان عقلى یا دلیل نقلىِ معتبر سخن به میان مى آورد فقط براى تأیید
و تقویت و ایجاد انس است و براى اثبات اصل مطلب نیست.۱

«عرفان» خود دوگونه است:

۱. عرفان عملى؛ یعنى سیر و سلوک و وصول و فنا،

۲. عرفان نظرى؛ یعنى، ضوابط و روش هاى کشف شهود.۲

جایگاه عرفان در اسلام:

اصطلاح «عارف» و «عرفان» ـ که ناظر به روى کرد خاص و با مسائلى ویژه است ـ در قرن
دوم و سوّم هجرى معمول گشته است.۳

اوّلین کسى که از حکماى اسلامى، عرفان را به معناى مصطلح، داخل حکمت و فلسفه کرد،
شیخ الرئیس ابوعلى سینا است. وى دو فصل مهم کتاب اشارات (نمط نهم و دهم) را به شرح
مقامات عارفان و اسرار کرامات و خرق عادات تخصیص داده است.۴

هدف غایى عرفان حقیقى، وصول به مرتبه «توانایى نفس به معرفت حق» است و این معرفت
برآمده از «عمل» است، چنین عرفانى مورد تأیید اسلام و آموزه هاى قرآنى و روایى است؛
چه اینکه معرفت حضرت حق را اولین فریضه و واجب تلقّى کرده۵ و گاه آن را با
فضیلت ترین فریضه ها دانسته است۶.

از سوى دیگر این معرفت را در حوزه معرفت حصولى و مفهومى، محصور نساخته است؛ بلکه با
اصل تأیید معرفت حضورى ـ که در آن میان عالم و معلوم واسطه اى وجود ندارد (نظیر
معرفت انسان به خود، افکار و اندیشه اش) ـ شناخت حقیقى خداوند متعال را در همین نوع
محدود کرده است؛ این طریقى است که ابراهیم خلیل آن را طى نمود:

«وَ کَذلِکَ نُرِى إِبْراهِیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»۷.

اینجا «رؤیت» است، نه «روایت». درک ابراهیم علیه السلامجنبه مفهومى نداشت؛ بلکه
شهودى بود و این شهود غیر از شهادتى است که آدمى در عالم ماده، نسبت به اجسام دارد.
چنین معرفت و علمى، خواسته امامان معصوم (علیه السلام)  نیز بود؛ چنان که در دعاهاى
معروف و مشهور به این عبارت ها بر مى خوریم:

«واَنِر اَبصار قلوبِنا بضیاءِ نظرِها اِلیک»۸؛

«و ارزقنى النَظَر الى وجهِکَ الکریم»؛«لاتحرمنى النظر الى وجهک»؛

و ...۹

چنین معرفت شهودى، بر اساس دیدگاه اسلام امکان دارد و جمله منسوب به حضرت على
علیه السلام بر آن دلالت دارد:

«ما کنت اعبد رباً لم اره... ویلک لاتدرک العیون فى مشاهدة الابصار لکن رأته القلوب
بحقائق الایمان»۱۰؛ «این گونه نبودم که بپرستم پروردگارى را که نمى دیدم... زنهار!

چشمان او را مشاهده نمى کنند ولیکن قلب ها به حقیقت ایمان او را شهود مى کنند».

از این رو، این شناخت از سنخ مفاهیم و صورت هاى ذهنى و الفاظ نیست؛ بلکه دیدن و
یافتن است. اما کسى که چنین مشاهده و شناختى برایش حاصل مى گردد، اگر بخواهد آنچه
را که دریافت کرده، براى دیگران بازگو و توصیف کند، چاره اى ندارد جز این که آن را
در قالب الفاظ و مفاهیم درآورد تا براى دیگران قابل فهم باشد. از این رو در این
اصطلاح، به این نقل ها و گزاره هایى که به قصد حکایت از آن دریافت و شناخت حضورى
بیان مى گردد نیز «عرفان» گفته مى شود. در واقع این همان چیزى است که از آن به
«عرفان نظرى» تعبیر مى شود و برخى، مانند آنچه در فلسفه اشراق آمده، آن را با نوعى
استدلال عقلى نیز توأم ساخته اند.

علاوه بر آن، از آنجا که حصول چنین کشف و شهودهایى معمولاً متوقف بر تمرین ها و
انجام برخى کارها و ریاضت هاى خاص است، این روش هاى عملى یا «آیین سیر و سلوک» را
نیز «عرفان عملى» نامیده اند. بنابراین، به طور خلاصه، «عرفان عملى» عبارت است از:
دستورالعمل هاى خاصى که انسان را به شناخت حضورى و شهودى خداوند رهنمون مى شود.

البته باید دانست؛ مدعاى صاحبان عرفان نظرى این است که ما این حقایق را به علم
حضورى یافته و درک کرده ایم و اکنون آنها را براى شما گزارش و در قالب الفاظ و
مفاهیم بیان مى کنیم. به همین سبب، اگر این ادعا از سوى پیامبر و امامان معصوم
(علیه السلام)  باشد؛

نخست. شکى نیست که در حقیقت چیزى را ادراک کرده اند، یافت حضورى خود را براى ما
بیان مى کنند.

دوم. تردیدى نیست که آنچه را یافته اند، حقیقت است؛ نه خیال و وهم و القائى از
شیطان.

اما گذشته از پیامبر و امامان معصوم (علیه السلام)  دیگران براى ما مشکوک اند، تا
هنگامى که نخست: اطمینان پیدا کنیم خلاف نمى گویند و به واقع چنین ادراکات و
دریافت هایى برایشان حاصل شده، و دوم اینکه: با قرائنى به دست آوریم و احراز کنیم
که آن ادراک و یافته ها، از عنایت هاى ربانى است نه از القائات شیطانى و تسویلات
نفسانى.

در هر صورت، در مورد غیر پیامبر و امامان معصوم (علیه السلام)  اگر کوچک ترین تردیدى
داشته باشیم، سخن آنها براى ما ارزشى نخواهد داشت و تنها مى تواند براى خود آن فرد
ارزش و اعتبار داشته باشد.

از همه این ها گذشته، باید توجه داشته باشیم، آن کس که طالب حقیقت باشد، بود و نبود
عرفان نظرى برایش چندان ارزشى ندارد. آنچه که عارف راستین به دنبال او است؛ حقیقتى
است که از راه دل ادراک مى شود و بود و نبود الفاظ و مفاهیم، دخالتى در آن ندارد.
از این رو، چه آن الفاظ و مفاهیم را بداند و چه نداند، تأثیرى در رسیدن او به حقایق
عرفانى نخواهد داشت. کم نبوده اند عارفان بلندمرتبه اى که حتى سواد خواندن و نوشتن
هم نداشته اند و از بیان و تشریح حتى بخشى ناچیز از ادراک هاى خود عاجز بوده اند.

بنابراین به طور خلاصه در حوزه عرفان، دست کم، سه عنصر را مى توان شناسایى کرد:

یکم. دستورالعمل هاى خاصى که به ادعاى توصیه کنندگان، انسان را به معرفت شهودى،
باطنى و علم حضورىِ آگاهانه نسبت به خداى متعال، اسماى حسنى و صفات علایى او و
مظاهر آنها مى رساند. این چیزى است که «عرفان عملى» نامیده مى شود.

دوم. حالات و ملکات روحى و روانى خاص، و در نهایت، مکاشفات و مشاهداتى که براى سالک
حاصل مى شود که اصل و حقیقت عرفان، همین معنا است.

سوم. گزاره ها و بیاناتى که از این یافته هاى حضورى و شهودى حکایت مى کند و حتى
براى کسانى که شخصا مسیر عرفان عملى را نپیموده اند نیز کمابیش قابل دانستن است، هر
چند یافتن حقیقت و کُنه آنها مخصوص عارفان راستین مى باشد. این همان «عرفان نظرى»
است.

از سوى دیگر، با نوعى مسامحه و توسعه در اصطلاح، مى توان همه سیر و سلوک هایى را که
به انگیزه یافتن حقیقت انجام مى گیرد، حالات روحى و شهودهاى ناشى از آنها را عرفان
نامید. به گونه اى که شامل عرفان هاى هندى، بودایى و عرفان هاى بعضى از قبایل ساکن
سیبرى و قبایل بومى افریقا نیز بشود. این توسعه و مسامحه، مانند آن جایى است که،
براى مثال، در یک اصطلاح، واژه «دین» را در چنان معناى عامّى به کار مى بریم که حتى
بودیسم و بت پرستى و مانند آنها را نیز شامل شود!!!


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





موضوعات مرتبط: اخلاق وعرفان
برچسب‌ها: اخلاق وعرفان
 
 
این وب سایت جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ، با لا بردن سطح آگاهیهای دینی اعتقادی تربیتی